عزاداري روز عاشورا توسط حاجيان ايراني دوره قاجار در شهر مکه
گزارشي از عزاداري مخفيانه حاجيان ايراني در روز عاشورا سال 1302 قمري (برابر 1884 ميلادي و برابربا 1263 شمسي و هم زمان با سال هاي حکومت ناصر الدين شاه قاجار) در شهر مکه در دست است که نشان دهنده علاقه وافر ايرانيان به سالار شهيدان و اهتمام آنان به برگزاري مراسم سوگواري عاشورا حتي در شرايط خطر است. در اين سالها، شهر مکه با مديريت حکام محلي اشراف مکه و مدينه اداره مي شد و به ظاهر و به طور رسمي تحت نفوذ دولت عثماني بود. ملاحظات و واهمه اين دولت محلي، از واکنش متعصبان ضد شيعه، باعث مي شد تا نگذارند اين گونه مراسم به طور علني برگزار شود اما دولت عثماني و واليان تُرک ديگر مناطق، گاه، انعطاف نشان مي دادند و براي برگزاري اين مراسم مانع تراشي نمي کردند. در همين گزارش که توسط يک هلندي ارائه شده، سخن از برگزاري علني مجلس سوگواري روز عاشورا در کنسولگري ايران در شهر جدّه نيز به ميان آمده و اين که حتي والي ترک دولت عثماني در اين شهر در مراسم شرکت کرده است.
خاور شناس هلندي كريستين سنوك هرگرونيه (Christiaan Snouck Hurgronje) در سفر به حجاز در سال 1884م مشاهدات خود را گزارش کرده است. وي در مراسم حج اين سال شرکت کرده و گزارش مشاهدات خود از مکه و عزاداري شيعيان را چنين نوشته است:
. گروهي از حجاج سعي مي كنند تا روز عاشورا را، كه روز فتح مكه در صدر اسلام بوده (1) در مكه باشند. حاجيان ايراني معمولاً در روز عاشورا به صورت مخفيانه به عزاداري امام حسين (ع) مي پردازند.
او در باره مشاهدات خود از عزاداري ايرانيان در شهر جدّه نيز مي نويسد: پس از جنگ عثماني و روسيه، ايرانيان اين مراسم را علني برگزار مي كنند . ايرانيان در دهه محرم در منزل بزرگي اجتماع نموده و به عزاداري مي پردازند، درب اين منزل بر روي همه باز است و هر كسي مي تواند در مراسم شركت جويد.
او که خود در محرم سال 1884م در اين مراسم شرکت کرده مي گويد حاكم تُرک جدّه را كه به دعوت كنسول ايران در آن مجلس حضور داشته ديده است و اين حاكم نه تنها از شربتي كه در مجلس به حاضرين مي دادند نوشيده بلكه گريه تأثرآوري نيز نموده است.
وي آنگاه به مناسبت هايي كه مردم مكه آنها را پاس داشته و مراسمي برپا مي دارند و بر سر مزار اوليا مي روند، اشاره مي كند و مي گويد: روزهاي معيني در سال وجود دارد; نظير «يوم ستناميمونه» و «يوم الشهداء» و «يوم الشيخ محمود» و «يوم المهدلي». يوم الشهدا، بزرگداشت روزي است كه حسين بن علي} بن حسن بن حسن }و ياران او در پاي كوه فخ (نزديک مکه) به شهادت رسيدند، او در سال 786م. از شهر ينبع بر عليه عباسيان قيام كرد و شهيد گرديد( 2).
.. پاورقي .
1. در منابع تاريخي، زمان فتح مکه ماه رمضان گفته شده و تنها دراين که روز فتح، چه روزي از رمضان است اختلاف است. چنين توهمي که روز عاشورا روز فتح مکه بوده احتمالا متأثر از تبليغات بني اميه يا متعصبان حنبلي پيرو آنان بوده که تلاش مي کردند روز عاشورا را روز جشن معرفي کنند تا مانع شوند از تبديل شدن آن به روز سوگواري و عاملي براي رسوايي دشمنان اهل بيت عليم السلام.
2. مکه و مدينه از ديدگاه جهانگردان اروپايي، ص 84 ( گردآوري، خليلي،جعفر، ترجمه، فرهنگ، محمد رضا،تهران، نشر معشر،.1384.)
شکوفه هاي اربعين
با قيام امام حسين عليه السلام و ياران اندکش در برابر طاغوت زمانه که به شهادت امام و اصحابش منجر شد نخستين حرکت در توجه به سالار شهيدان و نگاه ارزشي به ايشان از سوي صحابي پيامبر (ص) جابر بن عبدالله صورت گرفت که تلاش کرد خود را به مزار شهيد نينوا برساند و سرانجام در چهلمين روز شهادت امام به کربلا رسيد و موفق به زيارت قبر ايشان شد. از آن پس روز اربعين به يکي از روزهاي زيارتي مزار امام حسين عليه السلام تبديل شد و به تدريج در فرهنگ شيعه ريشه دواند اين امر در کنار فرهنگ سوگواري براي درگذشتگان تا چهل روز که بين اقوام مختلف مسلمان در منطقه کم و بيش رواج داشت رسم و آيين چهلم گرفتن براي عزيزان از دست رفته را پديد آورد.
متاثر از اين آيين بود که در دوران معاصر، مردم براي شهداي انقلاب اسلامي چهلم مي گرفتند. چهلم گرفتن براي شهداي قيام نوزده دي قم در مبارزه با طاغوت در سال 1356 که از سوي مردم تبريز انجام گرفت به شهادت گروهي از مردم تبريز منجر شد و در پي آن مردم ديگر نواحي براي شهداي تبريز چهلم گرفتند و اين روند ادامه يافت تا به قيام عمومي مردم ايران عليه طاغوت و سقوط آن منجر شد. حدود يک دهه است که مراسم اربعين حسيني به شکل پياده روي تا حرم سالار شهيدان در عراق انجام مي گيرد و جالب آنکه سال به سال بر رونق آن افزوده مي شود و خود به رسانه اي براي شناساندن نهضت حسيني و معرفي جبهه مخالف آن يعني جريان باطل در طول زمان تبديل شده است.
از اين رو, آيا مي توان گفت مشيت الهي بر آن است که در ريشه کني طاغوت جهاني و سيطره جهل و گمراهي سازمان يافته بر دنيا - که امروزه جهان غرب آن را رهبري مي کند- اربعين ها نقش آفريني اساسي داشته باشند.
توصيه به زيارت قبور صالحان
مرحوم کليني در کتاب شريف کافي از امام کاظم عليه السلام نقل کرده که هرکس نمي تواند به زيارت قبور ما اهل بيت برود به جاي آن به زيارت قبور برادران صالح ما برود؛
الكافي : مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَصِلَنَا فَلْيَصِلْ فُقَرَاءَ شِيعَتِنَا وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَزُورَ قُبُورَنَا فَلْيَزُرْ قُبُورَ صُلَحَاءِ إِخْوَانِنَا.( الكافي : ج 4 ص 60 ح 7.)
و از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده که هرکس نمي تواند به زيارت قبور ما اهل بيت برود به جاي آن قبرهاي دوستان صالح ما را زيارت کند که ثواب زيارت ما برايش نوشته مي شود؛
من لا يحضره الفقيه: وَ قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى صِلَتِنَا فَلْيَصِلْ صَالِحِي شِيعَتِنَا يُكْتَبْ لَهُ ثَوَابُ صِلَتِنَا وَ مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى زِيَارَتِنَا فَلْيَزُرْ صَالِحِي مَوَالِينَا يُكْتَبْ لَهُ ثَوَابُ زِيَارَتِنَا.( من لا يحضره الفقيه:ج2، ص 73ح1765)
در فرهنگ شيعى ارتباط با پيشوايان معصوم جايگاه بسيار مهمى دارد. اين امر در دوره حيات و حضور آنان، با سفر به محل اقامتشان و ديدار و هم سخن شدن با آن بزرگواران ، تحقق مى يافت و در دوره بعد از حياتشان با مراجعه به محل قبورشان . از آنجا كه در فقدان آن بزرگواران امكان گفتگو و سخن گفتن نبود و از سوى ديگر به طور طبيعى انسان براى ارتباط با ديگرى و عرض ارادت بدو ، نياز به بيان احساسات خود دارد معصومان عليهم السلام خود براى پاسخگويى بدين نياز متوني را در اختيار شيعيان قرار دادند که به زيارت نامه مشهور شده اند مانند زيارات خاص برخي معصومان و زيارات جامعه که در باره همگى آنان است .
در اين زيارات هم به جايگاه اختصاصي آنان در ارتباط با خداوند اشاره شده است که ويژه اين بزرگواران است - مانند عصمت و حافظ سر الهي بودن - و هم به ويژگي هاي ديگري مثل هدايت گري و اسوه بودن براي زندگي اهل ايمان که در مورد ديگر صالحان و پرهيزکاران نيز قابل تطابق است . آنچه در اين زيارات بيان شده به گونه اي به دليل پيروي از آنان و توجه به مزارشان اشاره دارد. توجه به مزار انسانهاي شايسته , نمونه و اسوه, به نوعي بزرگداشت و ترويج ارزش هاي آنان است و از سويي حضور در اين فضاي يادماني , فرصتي است براي الهام گيري از منش و روش صاحب مزار . در چنين مکانهايي فرد به ياد ارزش هاي معنوي و آفريدگار خود مي افتد و جان و دلش بدان عطرآگين مي شود. از اين روست که محل مزارشان قطعه اي از بهشت دانسته شده است ؛
الإمامُ الجواد عليه السلام: إِنَّ بَيْنَ جَبَلَيْ طُوسَ قَبْضَةً قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْ دَخَلَهَا كَانَ آمِناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ النَّارِ .( تهذيب الأحكام: ج 6 ص 109 ح 8) .
امام جواد عليه السلام: ميان دو كوه طوس، خاكى است كه از بهشت آورده شده است.
اين تعبير بدان جهت است که ماهيت و باطن امور معنوي همان بهشت است که در آخرت براي همگان جلوه مي کند. اين آثار معنوي زيارت در زيارت قبور ديگر انسانهاي شايسته نيز وجود دارد هر چند که به پاي زيارت مزار معصوم نمي رسد زيرا آنان اسوه کامل اهل ايمانند و زيارت قبورشان علاوه بر اين امور، آثار ديگري نيز دارد مانند ملجا و پناهگاه بودن مزارشان که در زيارت جامعه کبيره بدان اشاره شده است . (لائذ بقبورکم .)
با توجه به همين کارکرد معنوي مهم و تاثير گذار است که معصومان عليهم السلام توصيه کرده اند مومنان در صورت دسترسي نداشتن به قبور آن بزرگواران , به زيارت قبور شيعيان صالح و پرهيزکاري که در دسترشان است بروند . اين توصيه عمومي در کنار توصيه خاص براي زيارت قبر دو امامزاده معروف در ايران يعني حضرت فاطمه معصومه (س) در قم و حضرت عبد العظيم حسني در ري، بيانگر حقيقتي که ما بدان گوشزد کرديم. بنابر اين مکانهاي ياد شده از جهت ايجاد فضا و روحيه معنوي و زنده کردن ايمان در دلها, همان کارکرد مزار معصومان را دارند و يادمانه هاي معنوي به شمار مي آيند هر چند که از نظر ميزان تاثيرگذاري به پاي حرم معصومان نمي رسند .
سيره امام صادق عليه السلام در رسيدگي به خانواده شهيد
ابن ادريس از فقيهان شيعي سده ششم (م589ق) در آخر کتاب السرائر خود حديثي از امام صادق عليه السلام نقل کرده که از منظر قيامهاي شيعي، مورد توجه انديشمندان قرار گرفته است؛
السرائر: أَبُو عَبْدِ اللَّهِ السَّيَّارِيُّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: ذُكِرَ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ خَرَجَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَقَالَ ع لَا أَزَالُ أَنَا وَ شِيعَتِي بِخَيْرٍ مَا خَرَجَ الْخَارِجِيُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْخَارِجِيَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَيَّ نَفَقَةُ عِيَالِهِ.( السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات): ج3، ص 569)
ترجمه
السرائر : در نزد امام صادق سخن از قيام سادات به ميان آمد ايشان فرمودند: تا زمانى كه قيام كنندهاى از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله قيام كند، من و پيروانم در خير و صلاح هستيم. همانا من دوست دارم کسي از اين خاندان، قيام كند و در آن صورت، مخارج زندگي خانواده اش را من به عهده مي گيرم.
نکات قابل توجه از اين حديث عبارتند از؛
- اين متن اصل قيام و ارزشمندي آن را تاييد مي کند و آن را به خير و صلاح جريان حق يعني امامت و پيروان آن مي داند.
- بر اساس اين متن، قيامها از حيث کارکرد، مورد تاييد قرار گرفته اند و نسبت به درستي شعارها، اهداف و . ساکت است.
- عباسيان با نام اهل بيت پيامبر (ص) توانستند بر امويان غلبه کنند و بنا داشتند با عنوان خانواده پيامبر (ص) بر مردم حکومت کنند. از اين رو، قيام سادات عليه عباسيان، مشروعيت زدايي از خلافت عباسي را در پي داشت و چنين کارکردي في نفسه مطلوب بود.
بدين ترتيب تشويق ضمني امام صادق(ع) به قيام و بر عهده گرفتن مخارج زندگي خانواده قيام کننده در اين راستا قابل توجيه است.
- هر چند براي اين متن موارد مشابهي از متون حديثي نيافتيم اما در گزارش هاي تاريخي از نگهداري يکي از فرزندان زيد شهيد (قيام در سال 122 هجري قمري) در خانه امام صادق (ع) سخن به ميان آمده است.
به گفته مورخان، حسين بن زيد از کودکي در خانه امام بزرگ شد و پسرخوانده ايشان به شمار مي آمد. جالب آنکه اين فرزند شهيد در بزرگسالي به جمع هواداران محمد بن عبدالله معروف به نفس زکيه پيوست و در قيام او (سال 145 هجري قمري) عليه منصور عباسي مشارکت داشت؛
مقاتل الطالبيين : شهد الحسين بن زيد حرب محمد و إبراهيم بني عبد اللّه بن الحسن بن الحسن ثم توارى. و كان مقيما في منزل جعفر بن محمد. و كان جعفر ربّاه، و نشأ في حجره منذ قتل أبوه، و أخذ عنه علما كثيرا. فلما لم يذكر فيمن طلب ظهر لمن يأنس به من أهله و إخوانه.(مقاتل الطالبيين: ص332 ، الرقم 30 و رجال نجاشي: ص 52 شماره 115 )
ترجمه
حسين بن زيد به همراه محمد و ابراهيم به جنگ برخاست و سپس متوارى گشت، و او پس از شهادت پدرش زيد در خانه جعفر بن محمد (ع) به سر مى برد و ايشان تربيت او را به عهده گرفته بود، در خانه وي بزرگ شد و علوم بسيارى از ايشان فرا گرفت ، و چون دانست كه در تعقيب او نيستند خود را براى نزديكان از خانواده و دوستانش آشكار ساخت .
گفتني است حسين بن زيد احاديث گوناگوني از امام صادق عليه السلام نقل کرده و به گفته مرحوم خوئي در معجم رجالالحديث(ج 5 ص 239شماره3403 ) نام او در سند 14 روايت ديده مي شود.
جالب است بدانيم که در فهرست نام سادات قيام کننده عليه عباسيان، نام فرزندان، نوه ها و نتيجه هاي حسين بن زيد ديده مي شود. جهت اطلاع بيشتر مي توانيد به مقاتل الطالبين مراجعه کنيد.
- بدين ترتيب روشن شد که بر گفته امام صادق عليه السلام در عهده داري مخارج خانواده شهيد ، گزارشي از مورخان در سيره عملي ايشان در اين خصوص وجود دارد و آن را تأييد مي کند.
پس نگرفتن آنچه که در راه خدا از آن گذشته ايد
با هجرت پيامبر (ص) و مسلمانان به مدينه ،کفار قريش ديگر به آنان، دسترسي نداشتند تا آنها را تحت فشار قرار دهند از اين رو بدين نتيجه رسيدند که اموال مسلمانان مهاجر را مصادره کنند. بدين ترتيب خانه هاي مهاجران و اموال منزل آنها را فروختند و با پول آنها هزينه کاروان تجارتي شام را تأمين کردند. هر چند جنگ بدر براي پس گرفتن اين اموال از اين کاروان تدبير شد اما ابو سفيان مسير کاروان را تغيير داد و دست مسلمانان به آن نرسيد و با لشکر نظامي مکه روبرو شدند که البته با مدد الهي مسلمانان به پيروزي رسيدند. سالها بعد وقتي مسلمانان مکه را فتح کردند يکي از مهاجران از پيامبر(ص) خواست منزل مسي او در مکه که توسط ابوسفيان مصادره و به فروش رسيده بود، به او بازگردانده شود و پيامبر (ص) در پاسخ، از او و ديگر مهاجران خواست چيزي را که به خاطر خدا ترک کرده و از آن گذشته و از دست داده اند دوباره طلب نکنند. با اين سخن، ديگر مهاجران نيز، از تقاضاي بازگرداندن خانه هايشان منصرف شدند و حتي خود پيامبر (ص) نيز، از دو خانه پدري و خانه خودشان که توسط مشرکان مکه مصادره شده بود سخني به ميان نياوردند.
متن کتاب اخبار مکه در اين زمينه
رِبَاعُ حُلَفَاءِ بَنِي عَبْدِ شَمْسٍ دَارُ جَحْشِ بْنِ رِيَابٍ الْأَسَدِيِّ هِيَ الدَّارُ الَّتِي بِالْمَعْلَاةِ عِنْدَ رَدْمِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، يُقَالُ لَهَا دَارُ أَبَانَ بْنِ عُثْمَانَ، عِنْدَهَا الرَّوَّاسُونَ، فَلَمْ تَزَلْ هَذِهِ الدَّارُ فِي أَيْدِي وَلَدِ جَحْشٍ، وَهُمْ بَنُو عَمَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أُمُّهُمْ أُمَيَّةُ بِنْتُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَلَمَّا أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِنَبِيِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَصْحَابِهِ فِي الْهِجْرَةِ إِلَى الْمَدِينَةِ، خَرَجَ آلُ جَحْشٍ جَمِيعًا الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ إِلَى الْمَدِينَةِ مُهَاجِرِينَ، وَتَرَكُوا دَارَهُمْ خَالِيَةً، وَهُمْ حُلَفَاءُ حَرْبِ بْنِ أُمَيَّةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ، فَعَمَدَ أَبُو سُفْيَانَ بْنُ حَرْبٍ إِلَى دَارِهِمْ هَذِهِ فَبَاعَهَا بِأَرْبَعِ مِائَةِ دِينَارٍ مِنْ عَمْرِو بْنِ عَلْقَمَةَ الْعَامِرِيِّ مِنْ بَنِي عَامِرِ بْنِ لُؤَيٍّ، فَلَمَّا بَلَغَ آلَ جَحْشٍ أَنَّ أَبَا سُفْيَانَ قَدْ بَاعَ دَارَهُمْ، أَنْشَأَ أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشٍ يَهْجُو أَبَا سُفْيَانَ، وَيُعَيِّرُهُ بِبَيْعِهَا، وَكَانَتْ تَحْتَهُ الْفَارِعَةُ بِنْتُ أَبِي سُفْيَانَ:
[البحر الكامل]
أَبْلِغْ أَبَا سُفْيَانَ أَمْرًا . فِي عَوَاقِبِهِ النَّدَامَهْ
دَارُ ابْنِ أُخْتِكَ بِعْتَهَا . تَقْضِي بِهَا عَنْكَ الْغَرَامَهْ
وَحَلِيفُكُمْ بِاللَّهِ رَبِّ . النَّاسِ مُجْتَهِدُ الْقَسَامَهْ
اذْهَبْ بِهَا اذْهَبْ بِهَا . طُوِّقْتَهَا طَوْقَ الْحَمَامَهْ
فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ فَتْحِ مَكَّةَ، أَتَى أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشٍ، وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَكَلَّمَهُ فِيهَا، وَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ أَبَا سُفْيَانَ عَمَدَ إِلَى دَارِنَا فَبَاعَهَا فَدَعَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَسَارَّهُ بِشَيْءٍ، فَمَا سَمِعَ أَبُو أَحْمَدَ بَعْدَ ذَلِكَ ذِكْرَهَا بِشَيْءٍ، فَقِيلَ لِأَبِي أَحْمَدَ بَعْدَ ذَلِكَ: مَا قَالَ لَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: قَالَ لِي: «إِنْ صَبَرْتَ كَانَ خَيْرًا لَكَ، وَكَانَتْ لَكَ بِهَا دَارٌ فِي الْجَنَّةِ» قَالَ: قُلْتُ: أَنَا أَصْبِرُ فَتَرَكَهَا أَبُو أَحْمَدَ، ثُمَّ اشْتَرَاهَا بَعْدَ ذَلِكَ يَعْلَى بْنُ مُنَبِّهٍ التَّمِيمِيُّ حَلِيفُ بَنِي نَوْفَلِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ، فَكَانَتْ لَهُ، وَكَانَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ قَدِ اسْتَعْمَلَهُ عَلَى صَنْعَاءَ، ثُمَّ عَزَلَهُ، وَقَاسَمَهُ مَالَهُ كُلَّهُ كَمَا كَانَ عُمَرُ يَفْعَلُ بِالْعُمَّالِ، إِذَا عَزَلَهُمْ قَاسَمَهُمْ أَمْوَالَهُمْ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ حِينَ عَزَلَهُ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، كَمْ لَكَ بِمَكَّةَ مِنَ الدُّورِ؟ فَقَالَ: لِي بِهَا دُورٌ أَرْبَعٌ قَالَ: فَإِنِّي مُخَيِّرُكَ , ثُمَّ أَخْتَارُ قَالَ: افْعَلْ مَا شِئْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَاخْتَارَ يَعْلَى دَارَ غَزْوَانَ بْنِ جُبَيْرِ بْنِ شَبِيبِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ غَزْوَانَ، صَاحِبِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ الْوَجْهَيْنِ الَّتِي كَانَتْ بِبَابِ الْمَسْجِدِ الْأَعْظَمِ الَّذِي يُقَالُ لَهُ بَابُ بَنِي شَيْبَةَ، وَكَانَ عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ لَمَّا هَاجَرَ دَفَعَهَا إِلَى أُمَيَّةَ بْنِ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ هَمَّامِ بْنِ يَعْلَى بْنِ مُنَبِّهٍ، فَلَمَّا كَانَ عَامُ الْفَتْحِ وَكَلَّمَ بَنُو جَحْشِ بْنِ رِيَابٍ الْأَسَدِيِّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي دَارِهِمْ، فَكَرِهَ لَهُمْ أَنْ يَرْجِعُوا فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْوَالِهِمْ، أُخِذَ مِنْهُمْ فِي اللَّهِ تَعَالَى وَهَجَرُوهُ لِلَّهِ، أَمْسَكَ عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ عَنْ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي دَارِ هَذِهِ ذَاتِ الْوَجْهَيْنِ، وَسَكَتَ الْمُهَاجِرُونَ فَلَمْ يَتَكَلَّمْ أَحَدٌ مِنْهُمْ فِي دَارٍ هَجَرَهَا لِلَّهِ سُبْحَانَهُ، وَسَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ مَسْكَنَيْهِ كِلَيْهِمَا، مَسْكَنِهِ الَّذِي وُلِدَ فِيهِ، وَمَسْكَنِهِ الَّذِي ابْتَنَى فِيهِ بِخَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ
، وَوُلِدَ فِيهِ وَلَدُهُ جَمِيعًا، وَكَانَ عَقِيلُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَخَذَ مَسْكَنَهُ الَّذِي وُلِدَ فِيهِ، وَأَمَّا بَيْتُ خَدِيجَةَ فَأَخَذَهُ مُعَتِّبُ بْنُ أَبِي لَهَبٍ، وَكَانَ أَقْرَبَ النَّاسِ إِلَيْهِ جِوَارًا، فَبَاعَهُ بَعْدُ مِنْ مُعَاوِيَةَ بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ، وَكَانَ عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ يَبْلُغُهُ عَنْ يَعْلَى أَنَّهُ يَفْخَرَ بِدَارِهِ، فَيَقُولُ: وَاللَّهِ لَأَظُنَّنِي سَآتِي دَلَّ بْنَ عَلِيٍّ فَآخُذُ دَارِي مِنْهُ فَصَارَتْ دَارُ آلِ جَحْشِ بْنِ رِيَابٍ لِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ حِينَ قَاسَمَ يَعْلَى دُورَهُ، فَكَانَتْ فِي يَدِ عُثْمَانَ وَوَلَدِهِ لَمْ تَخْرُجْ مِنْ أَيْدِيهِمْ مِنْ يَوْمَئِذٍ، وَإِنَّمَا سُمِّيَتْ دَارَ أَبَانَ لِأَنَّ أَبَانَ بْنَ عُثْمَانَ كَانَ يَنْزِلُهَا فِي الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ إِذَا قَدِمَ مَكَّةَ، فَلِذَلِكَ سُمِّيَتْ بِهِ وَقَالَ أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشِ بْنِ رِيَابٍ يَذْكُرُ الَّذِي بَيْنَهُ وَبَيْنَ بَنِي أُمَيَّةَ مِنَ الرَّحِمِ وَالصِّهْرِ وَالْحِلْفِ، وَكَانَ حَلِيفَهُمْ، وَأُمُّهُ أُمَيْمَةُ بِنْتُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَكَانَتْ تَحْتَهُ الْفَارِعَةُ بِنْتُ أَبِي سُفْيَانَ، فَقَالَ أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشِ بْنِ رِيَابٍ:
[البحر الكامل]
أَبَنِي أُمَيَّةَ كَيْفَ أُظْلَمُ فِيكُمُ . وَأَنَا ابْنُكُمْ وَحَلِيفُكُمْ فِي الْعُسْرِ
لَا تَنْقُضُوا حِلْفِي وَقَدْ حَالَفْتُكُمْ . عِنْدَ الْجِمَارِ عَشِيَّةَ النَّفْرِ
وَعَقَدْتُ حَبْلَكُمُ بِحَبْلِيَ جَاهِدًا . وَأَخَذْتُ مِنْكُمْ أَوْثَقَ النَّذْرِ
وَلَقَدْ دَعَانِي غَيْرُكُمْ فَأَبَيْتُهُمْ . وَذَخَرْتُكُمْ لِنَوَايِبِ الدَّهْرِ
فَوَصَلْتُمُ رَحِمِي بِحَقْنِ دَمِي . وَمَنَعْتُمُ عَظْمِي مِنَ الْكَسْرِ
لَكُمُ الْوَفَاءُ وَأَنْتُمُ أَهْلٌ لَهُ . إِذْ فِي سِوَاكُمْ أَقْبَحُ الْغَدْرِ
مَنَعَ الرُّقَادَ فَمَا أُغَمِّضُ سَاعَةً . هَمٌّ يَضِيقُ بِذِكْرِهِ صَدْرِي
قَالَ: وَلِآلِ جَحْشِ بْنِ رِيَابٍ أَيْضًا الدَّارُ الَّتِي بِالثَّنِيَّةِ فِي حَقِّ آلِ مُطِيعِ بْنِ الْأَسْوَدِ، وَيُقَالُ لَهَا دَارُ كَثِيرِ بْنِ الصَّلْتِ دَارُ الطَّاقَةِ، ابْتَاعَهَا كَثِيرُ بْنُ الصَّلْتِ.
آدرس: أخبار مكة وما جاء فيها من الآثارللازرقي: ج 2ص 245 .(أخبار مكة وما جاء فيها من الأثار، أبو الوليد محمد بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن الوليد بن عقبة بن الأزرق الغساني المكي المعروف بالأزرقي (المتوفى: 250هـ)، المحقق: رشدي الصالح ملحس،الناشر: دار الأندلس للنشر – بيروت.)
نمونه هاي تاريخي از شيوع وبا و بازگشت سلامت
در يادداشت قبل اشاره کرديم که در بخش چهارم از کتاب حديثي توحيد مفضّل، به تفصيل از حکمت بلايا و آفات بحث شده است و در آغاز به موقتي بودن بلايا و از آن جمله بيماري هاي واگير اشاره شده است. در اين يادداشت مناسب ديديم به چند نمونه تاريخي از شيوع بيماري واگير «وبا» و بر طرف شدن آن بپردازيم تا شاهدي باشد بر درستي متن يادداشت قبل. نمونه هاي انتخاب شده از منابع تاريخي فارسي است و شيوع «وبا » در ادواري چون؛ قرن هشتم، عصر صفوي و قاجار را گزارش کرده اند؛
1. متن نخست گزارشي است از حال و روز مردمان و حاکمان سيستان، پس از سقوط دولت ايلخانان و تشکيل حکومت هاي محلي در قرن هشتم.
«در شهور سنه سبع و اربعين و سبعمائه( 747 قمري) قحط عظيم و وباى عميم در سيستان شايع شد و مدت يكسال اهل بلاد به آن بلا مبتلا بودند و در اين وبا ملك قطب الدين به جوار رحمت ايزدى پيوست. مدت سلطنت به ديگرى بگذاشت و از او يك پسر ماند: ملك تاج الدين و پنج برادر: شاه بهرام و شاه ابو الفتح و شاه ارسلان و ملك شاه و ملك عز الدين.»
آدرس : احياء الملوك، تاريخ سيستان تا عصر صفوى:ص 95.
کتابنامه : احياء الملوك، تاريخ سيستان تا عصر صفوى، نويسنده: ملك شاه حسين بن ملك غياث الدين محمد بن شاه محمود سيستانى(تاريخ وفات مؤلف: قرن 10 ق)، محقق / مصحح: منوچهر ستوده،موضوع: تاريخ محلى ايران،زبان: فارسى،تعداد جلد: 1،ناشر: انتشارات علمى و فرهنگى،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: ش 1383،نوبت چاپ: دوم.
2. گزارش دوم از شيوع وبا در بين مردم بغداد است که دامنگير سپاهيان صفوي مدافع آن را نيز گرفته است. اين شهر در دوره اي از عصر صفوي به تصرف صفويان در آمد اما بعدا عثمانيان آن را از دست صفويان خارج ساختند.
… و در عرض راه به انهاى عرض بيگلربيگى دار السلام بغداد به وضوح پيوست كه بسيارى از سپاه ظفر پناه كه به حفظ و حراست قلعه دار السلام قيام و اقدام مىنمودند به مرافقت سكنه و متوطّنين آن خطّه خلد نظام به آفت وبا و طاعون - كه شرح شيوع و شدّت آن از حوصله تقرير و بيان بيرون است- طريق عدم پيموده و مىپيمايند، لاجرم به فرمان خاقان محترم و پادشاه محتشم، سياوش بيك قوللر آقاسى سر كرده و سردار لشكر ظفر شعار آن ديار گرديده رخت اقامت به آن ولايت كشيد كه بعد از جمع آمدن آن جماعت به حفظ و حراست قيام و امداد و معاونت بيگلربيگى دار السلام تواند نمود. و چون در قصبه اهر دريافت سعادت زيارت قطب السالكين شيخ شهاب الدين اهرى پيشنهاد خاطر انور بود ابواب حصول اين متمنّى بر روى ضمير قدسى تخمير گشوده بعد از ادراك آن موهبت، عنان عزيمت به صوب دار الارشاد اردبيل معطوف فرمود و به بلدى قايد تأييد چون نوبت سيرابرش پريوش به ظاهر دار الارشاد رسيد، خاقان گردون جناب از راه رعايت ادب و آداب پياده متوجّه زيارت مراقد آفتاب قباب قطب الاوليا فى الآفاق شيخ صفى الدين اسحق و مشايخ كرام و آباى عظام و اجداد عالى مقام سلاطين جنّت مكين سلسله عليه صفويه- انار اللّه براهينهم الجليه- گرديد و بعد از ادراك سعادت زيارت و طواف آن بقاع ملايك مطاف به دولتخانه سپهر آستانه روانه گرديده پژوهش حال عجزه و زير دستان آن بقعه جنّت نشان را نصب العين خاطر اقدس گردانيد و پيوسته به بارش ابر احسان آن حضرت جيب و كنار محتاجان آن ديار نمودار جيب كان و گريبان عمان بود تا رايت آفتاب اشراق به صوب صواب عراق پرچم گشود.
امّا سوانح دولت افزا كه در اثناى توقّف دار الارشاد اردبيل اتّفاق افتاد، نخست فرو نشستن شعله قيامت علامت وبا و طاعون در نزهت آباد دار السلام بغداد و رسيدن خبر امنيّت و اطمينان آن ديار و بلاد به انهاى عرض بيكتاش خان بيگلربيگى آنجا به موكب ظفر بنياد بود.
آدرس: ايران در زمان شاهصفى و شاهعباس دوم :ص 236 .
کتابنامه: ايران در زمان شاهصفى و شاهعباس دوم،نويسنده: محمد يوسف واله قزوينى اصفهانى،تاريخ وفات مؤلف: قرن 11 ق، محقق / مصحح: محمد رضا نصيرى،موضوع: صفويه،زبان: فارسى،تعداد جلد: 1،ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: ش 1382،نوبت چاپ: دوم.
3. متن سوم، گزارشي است از زبان يکي از شاهزادگان قاجار در باره شيوع «وبا» در تهران.
در سنه يك هزار و دويست و شصت و يك، كه شش ساله بودم، وباى شديدى به تهران آمد. محض فرار از وبا بايد به طرف ييلاقات رفت. در ركاب پدرم، محمد شاه، طاب ثراه، به لواسان- كه سمت شمال تهران و در پشت كوهها، تقريبا در دوازده فرسخى تهران واقع شده است- رفتم. روز ورود به لواسان، برادر صلبى من، نه بطنى، مسمّا به احمد ميرزا- ملقب به خاقان، كه از بطن دختر شاهزاده امام ويردى ميرزا، خلف مرحوم فتحعلى شاه، طاب ثراه، بود- در سر سفره ناهار، در حضور شاه مبتلا به مرض وبا شد؛ بعد از هفت ساعت، بدرود زندگانى كرد. اين برادر دو سال از من كوچكتر بود. خلاصه، بعد از يك ماه توقف در لواسانات كوچك و بزرگ، هنگام مراجعت به شهر تهران من مبتلا به مرض وبا شدم، و دو روز امتداد يافت؛ و به مداوات «حق نظر» طبيب، بهبودى يافتم. و كاش مى مردم و به اين ذلتهايى كه بعد حكايت مى كنم مبتلا نمى شدم.
آدرس: افضل التواريخ: ص111
کتابنامه: افضل التواريخ،نويسنده: غلامحسين افضل الملك،تاريخ وفات مؤلف: قرن 14 ق،محقق / مصحح: منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان،موضوع: قاجاريه،زبان: فارسى،تعداد جلد: 1،ناشر: نشر تاريخ ايران، مكان چاپ: تهران،سال چاپ: ش 1361،نوبت چاپ: اول.
درباره این سایت